معنی سرگرمی و تفریح انگلیسی

لغت نامه دهخدا

سرگرمی

سرگرمی. [س َ گ َ] (حامص مرکب) اشتغال: مایه ٔ سرگرمی. اسباب سرگرمی.


تفریح

تفریح. [ت َ] (ع مص) شاد کردن. (تاج المصادربیهقی) (زوزنی) (دهار) (آنندراج). شادمانه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شادمان کردن. (از اقرب الموارد). || (اِ) فرح و خوشی و عیش و تماشاو تفرج و گشت و لهو و بازی. (ناظم الاطباء): و بدان تنزهی و تفریحی میجستم. (کلیله و دمنه).

فرهنگ معین

سرگرمی

(~. گَ) (اِ.) آن چه موجب مشغولیت و تفریح باشد.

مترادف و متضاد زبان فارسی

سرگرمی

اشتغال، تفریح، تفنن، مشغله، مشغولیت


تفریح

بازی، پیک‌نیک، تفرج، تفنن، خوشی، سرگرمی، شادمانی، گردش، گشت، لعب، لهوولعب، مشغولیت، نزهت، هواخوری، گردش کردن، شادی کردن، فرحناک شدن، شادمانی کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

سرگرمی

‎ سر گرم بودن، آنچه موجب مشغولیت و تفریح باشد از قبیل انواع بازی قصه گویی شعبده بازی و غیره.


تفریح

شاد کردن، خوشی و عیش و تماشا و تفرج و گشت و بازی

فرهنگ عمید

سرگرمی

اشتغال، توجه،
کاری که شخص را مشغول سازد،
(اسم) آنچه سبب وقت‌گذرانی و تفریح باشد از انواع بازی، ورزش، سینما، و تئاتر،


تفریح

شادمانی‌ کردن،
شادمانی و خوشی،

واژه پیشنهادی

فارسی به عربی

سرگرمی

استجمام، انحراف، ترفیه، تسلیه، ریاضه، لعبه، مرح، هوایه

فارسی به ایتالیایی

سرگرمی

passatempo

معادل ابجد

سرگرمی و تفریح انگلیسی

1415

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری